کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی فارسی قسمت نهم

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

بد گل-زشت-بد ترکیب

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

 

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

دو بامبی-دو دستی-با دو دست
حشری-شهوت ران-پر شهوت

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

خرابکار-اخلالگر-تروریست

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

رفتگار-رفتنی-مردنی

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

 
 

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

چار طاق-به طور کامل

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

دست و پا کردن-فراهم آوردن
 

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

 

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

فال بد زدن

پُخت-هر نوبت از پختن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 
افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

ترش کردن-عصبانی شدن

 

پَخ خوردن-تیزی چیزی

آی زرشک-آی زکی

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

توان انجام کاری را داشتن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

ختم شدن-پایان گرفتن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

چشم انداز-منظره

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

 

دنده کج-کج خلق-یکدنده

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

بساز-آدم سازگار-صبور

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن
چُس افاده-افاده ی بی جا

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

بی چیز-تهی دست-فقیر

چته ؟-تو را چه می شود ؟

 

پاشیر-گودال پای شیر آب

 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دست باف-بافته با دست

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

حاجیت-بنده

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

پیش ِ پا-جلوی رو

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

چوروک-چین و شکن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

زاق-چشم زاغ چشم

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

با دست و پا-آدم زرنگ

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

تمام کردن-مردن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

جیره-سهم معین

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن
 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بچه ی-اهل ِ

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

نیروی انجام کاری را داشتن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دستِ چپ-سمت چپ

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

جایی-مستراح-توالت
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چشم زاغ-بی شرم

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

پا پتی-پا برهنه
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)
بغداد خراب-شکم گرسنه
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دو به هم زن-دو به هم انداز

 

خیره-بی شرم-پر رو

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پوشک-کهنه ی بچه

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

 
خودخوری-حالت خودخور

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

بنا کردن-شروع کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

 

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

چایمان-سرما خوردگی

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

خودآموز-بدون آموزگار

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

 

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

حی و حاضر-آماده
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

ته خوار-بچه باز

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

تار-از محلی راندن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

خایه-بیضه-جرات

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

ابرو انداختن-ابرو آمدن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دلسرد-ناامید-مایوس

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

بی معنی- بیخود

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

جگری-به رنگ جگر

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
چشه ؟-او را چه شده ؟

رستم صولت-رستم در حمام

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)
رم کردن-رمیدن-گریختن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
اکبیری-زشت-بی‌ریخت

توان هماوردی با کسی را داشتن

 

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

خش-صدای گرفته-خراش

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

درد دل-غم و اندوه درونی

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

توان هماوردی با کسی را داشتن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

 

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

 

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

ته دار-پایه دار

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

پا سوز-عاشق شیفته

 

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

پینه زده-وصله کرده

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

زَوال-مست مست-لول

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دل-معده

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

زینه-پله

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

دلسرد کردن-ناامید کردن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

الانه-همین حالا-هم اکنون

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بلا به دور-بلاها دور باد

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

چغلی کردن-شکایت کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه
خاله خرسه-دوست نادان

پَس-ناجور-خراب

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

پِی-دنبال

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خرس-چاق و درشت-تنومند

خیر مقدم-خوش آمد

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

ته بر کردن-از ته بریدن

درز گرفته-کوتاه کرده

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

زَوال-مست مست-لول

 

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دهن-واحد آواز خواندن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

ترش ابرو-عبوس

ابرو انداختن-ابرو آمدن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خبرکش-سخن چین

 

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

آهوی خاور(آفتاب)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

آتشِ بسته(طلا)

افتادن بچه-سقط شدن جنین

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

چایمان-سرما خوردگی

 

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

ارواح شکمت(ارواح بابات)

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
تو دار-راز نگهدار
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

چس خوری-خست-بخل

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

حُقه-زرنگ و ناقلا

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

 

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

پشمالو-دارای موهای بسیار

آمدن-آغاز به کاری کردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

به حق پیوستن-مردن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

دهن بسته-حیوان

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

چغل خوری-سخن چینی

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چی-چه-چیز

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

جان جانی-صمیمی-یکدل

تک و تا-جنب و جوش

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

دو پولی-کالای بی ارزش

چشمه-نوع-قسم

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 
پوشک-کهنه ی بچه

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

خرکاری-پرکاری-مفت کاری
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

پیر شَوی-عمرت دراز باد

خِر-حنجره-گلو

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

بی چیز-تهی دست-فقیر

حاجی ارزانی-گران فروش

دوندگی-سعی و کوشش

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

بوی نا-بوی ماندگی

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

عینک ذره بینی بسیار قوی

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

دست بالا-حداکثر

 
افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

جان جانی-صمیمی-یکدل

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

 

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

تاریخچه-تاریخ مختصر

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

باریک اندام-لاغر و ظریف

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
خیز-ورم-آماس
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

تار-از محلی راندن

 
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

آکله فرنگی-سیفلیس

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
 

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

دایی قزی-دختر دایی

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

تپه ماهور-زمین ناهموار

آبِ کبود(آسمان)

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

رضا شدن-راضی شدن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

کار شگفت‌انگیز کردن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

آب تاختن-پیشاب کردن

دل رحم-مهربان

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)
اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

پیه سوز- پی سوز

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

Author: مازیار