کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 318

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

تر دماغ-سرحال-شنگول

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
از سر نو(دوباره)

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دهنه سرخود-بی بند و بار

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

زاهرو-دالان-سرسرا
چرند-حرف پوچ و بی معنی

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

 

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

 
دومندش-دوم از آن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

پَتی-لخت-برهنه

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

خرسک-نوعی فرش

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

چلاق شده-نوعی نفرین است

خرس-چاق و درشت-تنومند

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

چروکیدن-چین دار شدن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

چوب بندی-داربست

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

دُوال پا-آدم سمج

راست شدن-رو به راه شدن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

توالت کردن-آرایش کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

چپه-کجی به یک سمت

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

 

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

آبدست(ماهر، استاد)

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

آمده-شوخی و لطیفه

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

پا شدن-از جا برخاستن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

چشمه-نوع-قسم

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

خانه خمیر-نگا. خانه خراب
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

پیمانی-استخدام غیر رسمی

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

دوره-مهمانی-زمانه

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

 

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

چینه-دیوار گلی

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

بیرون رفتن-به توالت رفتن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

خرده خرجی-خرج های اندک

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

جگری-به رنگ جگر

چیز دار-ثروتمند

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

بچگی کردن-بیخردانه

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

جیک-صدا-آواز

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

زرد گوش-بی رگ-ترسو

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

زیر دُم سُست-زن منحرف

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
الفرار-گریز-بگریز !

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

چیز فهم-عاقل و فهمیده

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خیر مقدم-خوش آمد

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چای کار-کشت کننده ی چای

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

چرک و خون-چرک آلوده به خون

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

جگری-به رنگ جگر

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

 

خیک محمد-آدم چاق و فربه

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

 

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

احدالناس-کسی-فردی

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

عینک ذره بینی بسیار قوی

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

چانه لغی-راز داری نکردن
 

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

پر افاده-متکبر-مغرور

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

 

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

بخت-شانس-اقبال-شوهر

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

ختم شدن-پایان گرفتن

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

حتم داشتن یق-ین داشتن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

دلداری دادن-تسلی دادن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

باب شدن-معمول و رایج شدن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
 

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

انگشت‌شمار-کم-معدود

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

آخرین تحویل(قیامت)

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

بامب-توسری

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

چشم انداختن-نگاه کردن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دست چین-گزیده-منتخب

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
انداختنی-جنس نامرغوب

آواز شدن(شهره شدن)

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

ذلیل مرده-ذلیل شده
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

چروکیدن-چین دار شدن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

چشمه-نوع-قسم

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چپ دادن-رد کردن

زیر شلواری-زیر جامه

روغن داغ-روغن گداخته

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

چَه چَه-صدای بلبل

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

 

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

پیش بها-بیعانه

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

اسب چوبین(تابوت)

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

 

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

آتشی شدن-از کوره در رفتن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

جاده کوبی-راه صاف کردن

 

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

توان انجام کاری را داشتن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

از ته دل-از سر صدق و صفا

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

ته گرفتن-سوختن غذا

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دقه-دقیقه

پشت-نسل-فرزندان

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

تخت پایی-صاف بودن کف پا

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دست و پا-توانایی-عُرضه

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

رده-حرف زشت یا نامربوط
رده-حرف زشت یا نامربوط

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

زنانه-ویژه ی زنان

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دسته-جمعیت سینه زن

ته خوار-بچه باز

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

زردنبو-زردمبو

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

 

ژوری-هیئت داوران

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

چیل-آدم بد بیار

پشمالو-دارای موهای بسیار

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

باب دندان-مناسب طبع و حال

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

آدم ثانی(حضرت نوح)

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
خلاف-جرم

خوش قلق-رام-خوش خوی

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خودی-آشنا

زور-اجبار-الزام
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

د ِ-پس-آخر

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زالو-آدم سمج

ادا اصول(ادا اطوار)

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

آبِ سیاه-نیمه کوری

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

خرجی-پول لازم برای گذران روز
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

پنج تن آل عبا- پنج تن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

آتشی(تندخو، زودخشم)
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

دلقک بازی-مسخره بازی
خر بی یال و دم-احمق-نادان
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

خشکه پلو-کته

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

آکله فرنگی(سیفلیس)

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
درشت-حرف زشت-دشنام

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

رشوه گیر-رشوه خوار
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

اُرُسی(کفش)

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
آمدن-آغاز به کاری کردن
 

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

 
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

جوغ-جوی آب

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

 

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

جون جونی-نگا. جان جانی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

آب نخوردن-درنگ نکردن

چله نشینی-خانه نشینی

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

 

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پُخت-هر نوبت از پختن

خمیره-سرشت-ذات

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دلجور-همدل

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

 

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

بی معنی- بیخود

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
 

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

پشت-نسل-فرزندان

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

پاره آجر-شکسته ی آجر

باب شدن-معمول و رایج شدن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

 

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
ادا اصول(ادا اطوار)

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

این سفر-این بار

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

 

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

آب نخوردن-درنگ نکردن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

دست آموز کردن-تربیت کردن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

اُرُسی-کفش
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دست چین-گزیده-منتخب

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

بی ریخت کردن-کتک زدن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خوشگلک-با خوشگلی اندک

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

تنوری-پخته شده در تنور

خیط کردن-نگا. خیت کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

به چشم-اطاعت می شود

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

چاره-درمان
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

خدا به همراه-خدا خافظ

جاری-زن برادر شوهر

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

آفتاب به آفتاب(هر روز)

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آمده(شوخی و لطیفه)

جز و ولز-نگا. جز و وز

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

در ثانی-ثانیا-دوم

تره بار-میوه ها و سبزی ها

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

حضوری-رو در رو

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

زیر لبی-زیر زبانی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

دو پا-انسان

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دو به هم زن-دو به هم انداز

 

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دَم نقد-آماده-حاضر

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

ازرق(چشم زاغ)

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

 

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

آکِله(جذام، زن سلیطه)

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

چپه-کجی به یک سمت

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

 

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

درآمد-عایدی

خاطر جمع-مطمئن
 

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

Author: مازیار