کاملترین مجموعه فرهنگ لغت کوچه بازاری قسمت بیست و دو

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

پشته کردن-روی هم انباشتن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جیغ و ویغ-داد و فریاد

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

خوش قلق-رام-خوش خوی

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
 

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

راپرت-گزارش-خبر

آب شیراز(شراب)

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

چفت کردن-با زنجیر بستن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

خالی خالی-بدون چیز دیگری

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
دود-دخانیات-مواد مخدر

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دک و دهن-دک و پوز

 
آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

 

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پیر شَوی-عمرت دراز باد

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

حرف شنو-سر به را-مطیع

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

دسته-جمعیت سینه زن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
دست و بال-دور و بر-اطراف
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

داداشی-برادر در زبان کودکان

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

این سفر(این بار)

 

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

 

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

تپلی-گرد و چاق

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

ادا اصول-ادا اطوار

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

پیش بها-بیعانه

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

 

جاشو-باربر

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

 
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

رجاله-اراذل و اوباش

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

خیط شدن-نگا. خیت شدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

 
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
 

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

خارج از حد-بیش از اندازه

چار طاق-به طور کامل

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

خجالتی-کم رو-پرحیا
راسته چینی-چیدن ساده و آسان

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

ته ریش-ریش اندک

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

زبان کوچکه-زبان کوچک

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

زرت و پرت-چرت و پرت

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
توالت کردن-آرایش کردن
پُر کار-فعال-با پشتکار

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

زاق-چشم زاغ چشم

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

جایی-مستراح-توالت

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

چین چین-پر از چین

حرف پوچ-سخن بی معنی

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

دور دست-جایی دور

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

ریش توپی-ریش تپه

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

دوره-مهمانی-زمانه

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

جمع کردن-گرد آوردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

روده دراز-پر حرف-وراج
حُقه-زرنگ و ناقلا
ختم شدن-پایان گرفتن
 

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

جیم الف جا-آدم ریزه میزه
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

پیش پیشکی-از پیش

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

زار-کوتاه شده ی زایر

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

دُوال پا-آدم سمج

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

خاکه-خرده ی هر چیزی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

راحت کردن-کشتن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
پینکی رفتن-چرت زدن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

دست تنها-بی یار-تنها

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

تنبل خان-تن پرور

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

ار زبان کسی-از قول کسی

چغل خوری-سخن چینی

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پیشی-گربه در زبان کودکان

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

این سفر-این بار

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

چیز خور-مسموم شده

زاهرو-دالان-سرسرا

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آبِ سیاه(نیمه کوری)

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پول چای دادن-انعام دادن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

از زورِ-از شدت-از بسیاری
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

بار و بنه-وسایل سفر

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

دو لبه-دارای لب کلفت

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 

زبان نفهم-کودن-بی شعور

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

جامه شور-رختشوی

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

آبِ خشک(آب بسته)

بید خورده-کهنه و فرسوده

درگذشت-مرگ

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

جاهل پسند-چیزی که جوان

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

زهره کردن-بسیار ترساندن

دستِ چپ-سمت چپ

ترش کردن-عصبانی شدن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دایی قزی-دختر دایی

دندان عاریه-دندان مصنوعی

درق دروق-درق درق

پیمانی-استخدام غیر رسمی

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
زار زدن-سخت گریه کردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

 

دماغ چاقی-احوال پرسی

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

چشم کردن-چشم زدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
خبرکش-سخن چین

دود گرفتن-پُک زدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

دو دو کردن-دویدن

آبِ سیاه-نیمه کوری

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

خدا کند-ای کاش

دبنگ-احمق-کودن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

خجالتی-کم رو-پرحیا

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

حرف گوش کن-حرف شنو

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
د ِ-پس-آخر

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خرج راه-هزینه ی سفر

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

ازدست‌رفته-عاشق

 

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

 

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

بی سکه-بی اعتبار

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

 
 

چوق-چوب-تومان

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

 

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

 

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

حمله-بیماری غش-صرع
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

فرسوده و خراب شدن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

جاده کشیدن-راه درست کردن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

برزخ شدن-ناراحت شدن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

بنگی-معتاد به حشیش

تو در تو- تو به تو

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

خشکه بار-نگا. خشکبار

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

چشم انداز-منظره

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

خبر گرفتن-پرسیدن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

 

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 

زبون-حقیر-توسری خور

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

آبدار-سخت-شدید-سنگین
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

جزوه-کتابچه-دفترچه

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)
خیک محمد-آدم چاق و فربه
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

آب و رنگ-طراوت و شادابی

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

دلسوز-غمخوار

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

چاخان پاخان-دروغ

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

پُکیدن-ترکیدن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

 

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

پشت سر هم-پیاپی متوالی

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

چِخه-نگا. چِخ

 

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

آمده(شوخی و لطیفه)

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

اسب چوبین-تابوت

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

چوب بندی-داربست

بی سیرت-بی آبرو

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

پر گویی-روده درازی-پر چانگی
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل
 

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

دختر بچه-دختر کم سن و سال

رودرواسی-رودربایستی
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

حمله کردن-یورش بردن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

زیر دُم سُست-زن منحرف

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

 

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

زاق-چشم زاغ چشم

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

چنگک شدن-چنگ شدن

ختم شدن-پایان گرفتن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

خورده برده-ملاخظه و پروا

اُق زدن-بالا آوردن

بازار کوفه- بازار شام

Author: مازیار