مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 433

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

چَک-سیلی-کشید

بی ریخت کردن-کتک زدن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

خرسک-نوعی فرش

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

چله ی تابستان-گرمای سخت

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
زاچ-زائو

به حساب-مثلا-یعنی

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

ادا اصول(ادا اطوار)

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

حق-باج سبیل-رشوه

جز و ولز-نگا. جز و وز

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

 
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

 

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

خونسرد-آرام-بی خیال

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

اَتَر زدن-فال بد زدن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

 

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

خپله-چاق و کوتاه قد

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

پا شدن-از جا برخاستن

در دست-آماده-حاضر

آب نخوردن-درنگ نکردن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

چل زن-زن کوتاه قد

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

ریق زدن-ریغ زدن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

باریک اندام-لاغر و ظریف

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

 

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

حساب کردن-پرداختن خرج

تو پوزی-تو دهنی

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

چرک-کثیف

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

بار سرکه- ترش ابرو

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

دهن دره-خمیازه

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

بند-ریسمان-طناب-رشته

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

بزرگداشت-احترام-تکریم

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

آواز دادن-خواستن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

اوضاع احوال(وضع و حال)

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

تُف کار-بچه باز

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

چش-چشم

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

پای پس-عوض-تلافی

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دلسرد کردن-ناامید کردن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
راحت کردن-کشتن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

دریافتی-حقوق

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

چیله-هیرم-خاشاک

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

حظ کردن-لذت بردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

آبدست-ماهر-استاد

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

تاریخچه-تاریخ مختصر

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

دخترکی-دوشیزگی-بکارت
آتشی-تندخو-زودخشم

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

پینه زدن-وصله کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

پَتی-لخت-برهنه

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

خرکار-پرکار

 

زبان گز-چیز تند و تیز

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

 

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 

چار طاق-به طور کامل

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

دولابچه-کمد کوچک

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

چار دیواری-خانه

جُستن-چیز گمشده را یافتن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

حرص و جوش-عصبانیت

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

چای کاری-کشت و زرع چای

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

زیر تشکی-رشوه

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

رج کردن-رج بستن

حمله-بیماری غش-صرع
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

 

تر و فرز-چست و چابک

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

چوغ-چوب

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

 
دست نماز-وضو

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

باد گلو زدن-آروغ زدن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

تیز بزی-فورن-بی درنگ

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

خواری و زاری-پریشان حالی
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

آی زرشک(آی زکی)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دار کشیدن-دار زدن

بی اشتها-بی میل به غذا

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
خمیره-سرشت-ذات

حق الزحمه-دستمزد

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

جیره بندی-سهم بندی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

زهره دان-کیسه ی صفرا

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

زمخت-درشت-ناهنجار

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

دور برد-دارای برد زیاد

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 

زهکونی-اردنگی-تیپا

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

برخورد-بهم خوردن-تصادف

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

جور به جور-نگا. جوراجور

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

پخته-با تجربه-دنیا دیده

اجباری-خدمت سربازی

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

درآمد-عایدی

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

حرص و جوش-عصبانیت

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

چلاق شده-نوعی نفرین است

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

 

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دلقک-شخص مسخره

ابوقراضه(ابوطیاره)

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

رفتگار-رفتنی-مردنی

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

چُل کلید-جام درویشان

بِدو بِدو-با شتاب-سریع
دست به جیب-بخشنده-خرج کن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

رده-حرف زشت یا نامربوط

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

رکاب دادن-راهی جایی شدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

چشم واسوخته-چشم برتافته

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

زرت و پرت-چرت و پرت

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دیر فهم-کند ذهن-کودن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

زار-کوتاه شده ی زایر
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

 

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

پول و پله-پول

 

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

دو لَتی-در دو لنگه ای

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

دریافت-گرفتن-ادراک

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

دق مرگ-دق کش

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 
ترید- تلیت

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دسته-ساعت دوازده

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

دمپایی-کفش راحتی خانه

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

 

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

این خاکدان(دنیا)

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

تریت- تلیت

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

چشمه-نوع-قسم

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

 

جای سفت-وضعیت سخت

این سفر-این بار

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

ته دار-پایه دار
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

دو پا-انسان

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

جَخ-تازه-هنوز-فوقش
چوچول باز-دغل-بی حیا

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

اُرد-درخواست-سفارش-دستور
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

پیش-برنده-آن که جلو است

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

خوره-جذام-آکله

 

داشتن-مشغول بودن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

تک و تا-جنب و جوش

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

چنبره زدن-حلقه زدن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

پیشت-آوازی برای راندن گربه

پاچین-دامن زنانه

خستگی در کردن-استراحت کردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بی قواره-بد شکل

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

جای پا-اثر-نشانه-رد

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

 

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

 

جگر-عزیز-عزیز دلم

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

خرس-چاق و درشت-تنومند

آشغالی-سپور

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

این خاکدان-دنیا

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

ریختگی-ریزش

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

 

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

 

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

 

چشم زاغ-بی شرم

چشم زهره-ترس

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

توپ در کردن-توپ انداختن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

آهوی خاور(آفتاب)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

داشتن-مشغول بودن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

دست زدن-لمس کردن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

خودمانی-صمیمی-یکدل

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

پیله-مو

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

تیز بزی-فورن-بی درنگ

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

خرج تراشی-هزینه درست کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

این سفر(این بار)

 
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

دست تنها-بی یار-تنها

روغنی-آلوده به روغن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

Author: مازیار