کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 411

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

خاله خرسه-دوست نادان

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

روده دراز-پر حرف-وراج

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

چشم واسوخته-چشم برتافته

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

تر دست-ماهر-شعبده باز
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دوام کردن-دوام آوردن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

زار-کوتاه شده ی زایر

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دال-خمیده-کج

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

دست کج-نامطمئن-دزد

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

حالا حالاها-مدت دراز

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

آواز دادن(خواستن)

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

بلا نسبت-دور از جانب شما

 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
زبان تر کردن-سخن گفتن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

خرجی-پول لازم برای گذران روز

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

چروک انداختن-چین انداختن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

روده دراز-پر حرف-وراج

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

بازو دادن-یاری دادن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

چغلی کردن-شکایت کردن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

حال و بار-وضع زندگی

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

رفتگر-سپور-آشغالی

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

جن زده-دیوانه

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

 

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

حرام و حرس-ریخت و پاش

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

زَوال-مست مست-لول

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

راحت کردن-کشتن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

ددر رفتن-بیرون رفتن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

بازار مکاره-بازار موقت

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

زبانی-شفاهی

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

آزگار(زمان دراز)

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

به حق پیوستن-مردن
حال کردن-لذت بردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

راه راه-دارای خطوط موازی

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

پینه کردن- پینه بستن

 

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

 
دستمالی-دست مالیدن
زیرش زدن-زیر چیزی زدن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

 

دو کرپا-چمباتمه

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
 

پیه آوردن-چاق شدن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

حجله خانه-اتاق شب زفاف

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

چله نشینی-خانه نشینی

چو-شایعه

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

دوندگی-سعی و کوشش

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
درز گرفته-کوتاه کرده

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

جلز-نگا. جز

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

دَم نقد-آماده-حاضر

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

آب و خاک(میهن، دیار)

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

زبان کوچکه-زبان کوچک

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
زیر جلکی-پنهانی

جگرکی-جگر فروش

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

 

دان دان-متفرق و پراکنده

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

چپ رو-تند رو

 

جانور-کرم شکم و معده

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

چِخ کردن-راندن سگ

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند
باب شدن-معمول و رایج شدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

خاله بی بی-نوعی آش

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

بی قواره-بد شکل

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

حاجی ارزانی-گران فروش

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

تک و تا-جنب و جوش

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
بز دل-ترسو

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

جود-یهودی-حهود

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

تا-توانایی

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

پا سوز-عاشق شیفته

 

دستِ چپ-سمت چپ

آشغالی-سپور

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

 

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

تک و توک-به ندرت-کمی

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پاگون-سردوشی

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

فال بد زدن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

چشم زهره-ترس

در دست-آماده-حاضر

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

یکی دیگر از نوشته های سایت :   ویژگی های کابینت دیواری

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

چین چین-پر از چین

به تور زدن- به تور انداختن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

خنکای صبح-سحرگاه

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

انداختنی(جنس نامرغوب)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)
آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

خال به خال-خال خال

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

چیلی-بدبیاری
جور به جور-نگا. جوراجور

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

خودسر-گستاخ-سرکش

چراغان کردن-جشن گرفتن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

چراغ الله-نگا. چراغ

راست شدن-رو به راه شدن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

آشنا روشنا-دوست آشنا

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

خونسرد-آرام-بی خیال

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تنبان درآر-بی حیا-دریده
 

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

رستم صولت-رستم در حمام

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
جبهه-میدان جنگ

دق کردن-از غصه مردن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پاره آجر-شکسته ی آجر
خوش خوراک-نگا. خوش خور
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

دست پاک-درستکار

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

آهوی خاور-آفتاب

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

خبره-ماهر-استاد

تلخه-تریاک-سوخته

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

درآمد-عایدی

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند
روان کردن-از بر کردن

چُس افاده-افاده ی بی جا

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

ذلیل‌شده

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

حق دادن-تایید کردن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
بازو دادن-یاری دادن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چشمداشت-توقع-انتظار
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
بی همه کس-بی پدر و مادر
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

افتاده-فروتن-متواضع

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

چیز خور شدن-مسموم شدن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

زبانی-شفاهی

حاضر و آماده-آماده

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

اُق زدن-بالا آوردن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

با خدا-خداشناس-مومن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

 

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

پیش پیش-جلو جلو

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

زود رنج-نازک دل-حساس

تمام و کمال-کامل-به تمامی

دلداری دادن-تسلی دادن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

چار دیواری-خانه

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

 

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دندان شکن-قاطع-محکم

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

احدالناس-کسی-فردی

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

دق مرگ-دق کش

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

بی چیز-تهی دست-فقیر

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پول و پله-پول

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

ترش ابرو-عبوس

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

پینه کردن- پینه بستن

 

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دست بالا-حداکثر

 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
زنیکه-زنکه

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

چین و چوروک-چین و شکن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

چفت کردن-با زنجیر بستن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

بیخ خِر-بیخ گلو

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

آدم ثانی-حضرت نوح

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

خرمن-انبوه و پرپشت

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

آهو چشم(معشوق، شاهد)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

 

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

روان کردن-از بر کردن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خر آوردن-بدبخت شدن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

چِخی-سگ

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آب و خاک(میهن، دیار)

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

درب و داغان شدن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

ادرار کوچک-شاش

احوال گرفتن-جویای حال شدن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

حرص خوردن-عصبانی شدن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

دو لبه-دارای لب کلفت

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

حاضر به یراق-حاضر و آماده

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

بی جا-نامناسب-بی مورد
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

رد پا-جای پا-اثر

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

پزا-زود پخت شونده

درشت-حرف زشت-دشنام

 

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

Author: مازیار