لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 167

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

دخترینه-دختر-مونث

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

حق التدریس-مزد آموزگار

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

پیشاب-ادرار

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پول چایی-انعام-بخشش

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

داماد-مرد تازه زن گرفته

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

 

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

ریشو-دارای ریش بلند

آلکلی(معتاد به الکل)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

درز را آب دادن-از راه به در شدن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ
 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

 

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پُکیدن-ترکیدن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

چپو-غارت-تاراج

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

حیوون-نگا. حیوان

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 

خرس-چاق و درشت-تنومند

دستِ چپ-سمت چپ

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

چانه-گلوله ی خمیر نان

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

داد و هوار-داد و فریاد

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

پامال شدن-از بین رفتن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

خیط کاشتن-خطا کردن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

جاشو-باربر

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

خاک پاک-زادگاه

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

 

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

آخش درآمدن-از درد نالیدن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پات-بی آبرو-بی تربیت

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

اسب چوبین(تابوت)

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

تا-توانایی

بزرگداشت-احترام-تکریم

پول چایی-انعام-بخشش

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

 

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

درد گرفتن دل از اسهال

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

آکِله-جذام-زن سلیطه

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

تند و تیز- تند تیز

چماق-چوبدست-گرز

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

با دست و پا-آدم زرنگ

بد قماش-بد جنس-خبیث

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

زبان تر کردن-سخن گفتن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

چُر-ادرار

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

دو لَتی-در دو لنگه ای

جا افتادن-سر جای خود آمدن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

دست زدن-لمس کردن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

آدم ثانی-حضرت نوح

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

 

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

خوره-جذام-آکله

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

دو به هم زن-دو به هم انداز

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

برده خورده-ملاحظه-پروا

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

حبف و میل-ریخت و پاش

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

جزوه-کتابچه-دفترچه

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

خلاف-جرم

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

دلقک-شخص مسخره

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آدم ثانی-حضرت نوح

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

خواب و خوراک-خورد و خواب

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

چِخه-نگا. چِخ

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

پروار-فربه-چاق

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

 

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

دم بازی-چاپلوسی-تملق

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

خِر-حنجره-گلو

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

چرب دست-ماهر-زبر دست

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

جراندن-جر دادن-پاره کردن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

چپ دادن-رد کردن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

خیس کردن-ادرار کردن به خود

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

جَفت-چوب بست انگور

زَوال-مست مست-لول

دست آموز-تربیت شده-آموخته

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

خوشگلک-با خوشگلی اندک

برو برگرد-چون و چرا

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
 

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

زانویی-زانو

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

دال-خمیده-کج

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

 
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

خاطر جمع-مطمئن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

خایه-بیضه-جرات

دل و دماغ-دل و حوصله

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

جار-چلچراغ-شمعدان

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

خوره-جذام-آکله

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دریافتی-حقوق

 

خاکی-فروتن و متواضع

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
جزوه-کتابچه-دفترچه

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت
از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

چرمی-از جنس چرم
بزرگداشت-احترام-تکریم
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

یکی دیگر از نوشته های سایت :   بهترین سایت های معماری

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

چار دستی-قمار چهار نفری

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

 

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پول مول-پول

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

جیغ و داد-داد و فریاد

تعلیمی-عصای کوچک

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

احتیاطی-نجس-ناپاک

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

خش-صدای گرفته-خراش

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

پول چایی-انعام-بخشش

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

بد زبان- بد دهن

اهل دود(سیگاری)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

توان انجام کاری را داشتن

خرده قرض-بدهی اندک

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

جگر گوشه-فرزند

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

تر دماغ-سرحال-شنگول

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

جا ماندن-فراموش شدن
رو شور-سفیداب

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

پرند-حرف بی هوده

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

تنگ بودن وقت-دیر شدن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

حرف شنو-سر به را-مطیع

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

 

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

 

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

اجباری(خدمت سربازی)

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

زبیل-آشغال-زباله

بازداشتگاه-زندان موقت

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

حتم داشتن یق-ین داشتن

خواری و زاری-پریشان حالی

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

دوا قرمز-پرمنگنات

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

چارک-یک چهارم

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

آبِ سیاه(نیمه کوری)

خجالتی-کم رو-پرحیا

 

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

بی مخ-بی عقل-شجاع

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

فال بد زدن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

جار-چلچراغ-شمعدان

خندق بلا-شکم

جمع کردن-گرد آوردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

اختر شمردن-شب‌بیداری
پیش بها-بیعانه

جیک-صدا-آواز

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

خود را خوردن-رنج بردن

تند نویسی-سریع نویسی

دارا-ثروتمند

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

پا سوخت-پا بد-بد شانس

دله-ظرف حلبی

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خیس شدن-تر شدن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

پَلِه-پول

چُل کلید-جام درویشان
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

پَلِه-پول

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
دلچسب-دلپذیر-مقبول

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

ادرار بزرگ(مدفوع)

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

خجالتی-کم رو-پرحیا

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

 
 

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

به چشم-اطاعت می شود

دار کشیدن-دار زدن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

ته نشین-رسوب کرده

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

روی چشم-اطاعت می شود !

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دله دزدی-عمل دله دزد

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

خنکای صبح-سحرگاه

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

 
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

چنگول زدن-پنجه زدن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

دزد و دغل-نادرست و مکار

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

درمانگاه-جای درمان بیمار

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

برچسب زدن-تهمت زدن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

تار و مار-متفرق-پراکنده

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

تلخه-تریاک-سوخته

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

تار-از محلی راندن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

Author: مازیار