چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
داماد-مرد تازه زن گرفته
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
آفتاب به آفتاب-هر روز
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دوا قرمز-پرمنگنات
پیاله فروشی-میخانه
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
ارباب حجت(اهل منطق)
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
تره بار-میوه ها و سبزی ها
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
رشته فرنگی-ماکارونی
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
حساب کشیدن-حساب خواستن
تیر کردن-نشان کردن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
بنده منزل-خانه ی من
رستم صولت-رستم در حمام
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
اطفال باغ(گلهای تازه)
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
خورده برده-ملاخظه و پروا
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
حاشیه دار-کناره دار
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
ترکه-آدم باریک و بلند
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
روان کردن-از بر کردن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
روغنی-آلوده به روغن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
حالی کردن-فهماندن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
دوبل-دو برابر
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
باردار-آبستن-حامله
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
تپق-گرفتگی زبان
چار چشم-کسی مه عینک می زند
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
جگرکی-جگر فروش
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
خایه-بیضه-جرات
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
تل انبار-توده-انباشته
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
باد گرفتن-مغرور شدن
پشتک-پرش از پشت
پت و پاره-ژنده-فرسوده
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
زود رنج-نازک دل-حساس
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
زبان گز-چیز تند و تیز
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
تردستی-مهارت-شعبده بازی
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
بازداشتی-زندانی موقت
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
جگر گوشه-فرزند
چِخی-سگ
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
انسان بودن(شریف و درست بودن)
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
اَتَر زدن(فال بد زدن)
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
زبان پس قفا-نوعی گل است
پر روده-پرچانه-روده دراز
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
بده بستان-داد و ستد-معامله
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
توالت کردن-آرایش کردن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
دلِی دلِی-حاشا-انکار
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
خم شدن-دولا شدن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
بد قلق-بد عادت-بد ادا
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
دست تنها-بی یار-تنها
بوق سگ-بسیار دیر وقت
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
دست و پا-توانایی-عُرضه
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
ریق افتادن-ریغ افتادن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
چاچول-حقه باز-شارلاتان
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
بمیرم-قربان بروم
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
پر مدعا- پر ادعا
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
تیار-درست و آماده
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پول خرد-پول سکه ای
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
پر گو- پر چانه
چَک-سیلی-کشید
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
دم-هنگام
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
چاچول باز-حقه باز-شیاد
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
دست کردن-دست فرو بردن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
جاهل پسند-چیزی که جوان
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
حیوانی-نگا. حیوانکی
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
آفتابزردی-غروب آفتاب
آبِ خشک-آب بسته
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
اکبیری-زشت-بیریخت
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
بوق سگ-بسیار دیر وقت
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
حق التدریس-مزد آموزگار
بد زبان- بد دهن
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
آبِ سیاه(نیمه کوری)
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
آب و رنگ-طراوت و شادابی
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
چانه لغی-راز داری نکردن
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
آواز دادن-خواستن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
آبِ کبود-آسمان
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
حرص و جوش-عصبانیت
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
باجی-خواهر-زن ناشناس
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
حرف بی ربط-سخن نامربوط
افتادن بچه-سقط شدن جنین
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
خایه-بیضه-جرات
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
دود گرفتن-پُک زدن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
دبنگ-احمق-کودن
راحت کردن-کشتن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
چراغان شدن-جشن گرفتن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
افتاده(فروتن، متواضع)
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
خیط شدن-نگا. خیت شدن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
روغنی-آلوده به روغن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
اهل دود(سیگاری)
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
حتم داشتن یق-ین داشتن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
تخت سینه-وسط سینه
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
داداشی-برادر در زبان کودکان
رُک زده-زل زده-خیره شده
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
بازرسی-بررسی و کنترل
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
خال به خال-خال خال
خجالتی-کم رو-پرحیا
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
ترکه-آدم باریک و بلند
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
پاگون-سردوشی
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
دستِ راست-سمت راست
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
رودرواسی-رودربایستی
دو جین-دوازده تا
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
پُر توپ-خشمگین
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
خبرکش-سخن چین
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
چپو شدن-غارت شدن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
بُراق-خشمگین-عصبانی
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
دقه-دقیقه
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
چلک بازی-بازی الک دولک
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
پادگان-سربازخانه
حشری-شهوت ران-پر شهوت
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
آدم بیمعنی-آدم بیخود
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
باب شدن-معمول و رایج شدن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
آب نخوردن(درنگ نکردن)
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
چله نشینی-خانه نشینی
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
حق البوق-رشوه
خانم آوردن-پا اندازی کردن
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
خسارت دیدن-زیان دیدن
خرناس-نگا. خُرخُر
چنگولک-سست و ضعیف
دک و دهن-دک و پوز
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
بنا-قرار
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
پس کشیدن-به عقب کشیدن
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
ته نشست-رسوب
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
حی و حاضر-آماده
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
ته دار-پایه دار
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
دلداری دادن-تسلی دادن
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
خیز-ورم-آماس
درمانگاه-جای درمان بیمار
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
عینک ذره بینی بسیار قوی
پا به فرار گذاشتن-گریختن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
حمله گرفتن-غش کردن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
پخته-با تجربه-دنیا دیده
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
پیش کردن در-بستن در
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو