عدالت فردى که در راستای همان عدالت اجتماعی معنا میگیرد، مىگوید: «عدالت در فرد نیز نظام و انتظام مؤثر و منتج است، هماهنگى قواى یک فرد انسانى است به این معنى که هر یک از قوا در جاى خود قرار گیرد و هر یک در رفتار و کردار انسان تشریکمساعی کند» (دورانت،۱۳۸۸: ۳۵) بنابراین، افلاطون عدالت را با این تعریف پایه زندگی اجتماعی سیاسی میداند و اهمیت تخصص در فلسفه سیاسی افلاطون نیز در این راستا قابلتحلیل است. افلاطون در جمهور میگوید: این اصل یعنی تخصص در جوامع انسانی یکی از اصول سیاست و کشورداری است و بدون در نظر داشت آن، دولت سامان نمییابد و به سرمنزل مقصود نائل نمیشود و بر این نظرش دو دلیل عمده بیان کرده است:
1- دست طبیعت همه انسانها را مثل هم نیافریده است. ازاینرو، هر انسانی ازلحاظ ذوق، سلیقه و قوای بدنی و روحی با همدیگر متفاوت است. سقراط میگوید: تنها وقتی میتوان از کارها نتیجه نیکو، به بهای ارزان یا زحمت کم به دست آورد که هر کس وظیفهای مطابق ذوق و استعداد خود داشته باشد و بتواند با فراغت، همهوقت خود را صرف آن کند.
2- ۲- مصالح اجتماعی میطلبد فرآوردههایی که انسانها ارائه میدهند، از کمیت و کیفیت مطلوبی برخوردار باشند و این کار با تقسیمکار و تخصص تحقق مییابد. سقراط میگوید: هنگامیکه همین پنبهدوز یا هر شخص دیگری که طبیعت او را به انجام همان حرفهای که دارد، تخصیص داده است، به علت داشتن ثروت، قدرت، پیروان زیاد یا به علت دیگر، ناگهان بلندپرواز شود و سعی کند که وارد دسته جنگاوران گردد، یا اینکه جنگاوری ناگهانی این تمایل به سرش بزند که وارد طبقه قانونگذاران، یا پاسداران گردد و ابزارها و وظایف آنها را به عهده گیرد(این مسئلهای است که با دیدگاه مطهری در تقابل است)… اینگونه مداخلات نامطلوب، که افراد یک طبقه در کار طبقات دیگر میکنند، سرانجام اساس دولت را متزلزل و آن را منهدم خواهد کرد؟… پس بنابراین هر وقت مردمان شهر ما پا از حریم تخصص خود فراتر گذاشتند و به کارهایی دست زدند که برای انجام آنها آفریده نشدهاند، عملشان عین ظلم و بیدادگری است. برعکس، مواقعی که هرکدام از طبقات سهگانه شهر ـ پیشهوران، جنگاوران و پاسداران ـ به انجاموظیفه طبیعی خود اکتفا کردند، عملشان عین عدالت است و شهری را که میسازیم بهعنوان شهر عادل در جهان بلندآوازه خواهد شد. (افلاطون، ۱۳۴۸ :۱۲۴) هر کاری نیازمند تخصص است، اداره جامعه و تدبیر آن نیز بهطور حتم نیازمند تخصص و بلکه بالاترین تخصصهاست. ازاینرو، افلاطون حکومت را نیازمند بیشترین تخصص میدانست؛ زیرا حکومت علیرغم تأمین نیازهای اولیه زندگی مردم از قبیل خوراک، پوشاک و مسکن، موظف به تدبیر جامعه نیز است؛ یعنی فراهم کردن شرایط رشد روحی ـ معنوی انسانها و تأمین سعادت ابدی و ماورای حیات دنیوی. واضح است که مسئله دوم نیازمند آگاهی و تخصص بالاتری است. افلاطون در مورد سیاسی برای فهم و اهمیت تخصص ناخدای کشتی را مثال میزند. ناخدایی که حفاظت کشتی و حراست جان کشتیبانان را در یک دریای طوفانی عهدهدار شده است، موفقیتش در این زمینه مدیون و مرهون پختگی و هنری در دریانوردی است… این واقعیت را هم باید دانست که فرمانروایان عاقل هرگز راه خطا را نمیرود، مادام که آن قانون بزرگ و بیهمتا را، که عبارت از تقسیم عدالت به نحو ماهرانه و عاقلانه میان شهروندان است، رعایت کنند. (افلاطون، ۱۳۴۸، ۴۳۵)
به نظر میرسد که با توجه به مط
